بالا آمدن، پدید آمدن، ظاهر شدن، سپری شدن، رو به راه شدن کار و انجام یافتن آن، برجستگی پیدا کردن، ورم کردن به هم برآمدن: تنگدل شدن، اندوهگین شدن، خشمگین شدن
بالا آمدن، پدید آمدن، ظاهر شدن، سپری شدن، رو به راه شدن کار و انجام یافتن آن، برجستگی پیدا کردن، ورم کردن به هم برآمدن: تنگدل شدن، اندوهگین شدن، خشمگین شدن
اطلاع آمدن. از مطلبی آگهی بدست آمدن. مطلع شدن: بعاقبت خبر آمد که مرد ظالم مرد بسیم سوختگان زرنگار کرده سرای. سعدی. مه دو هفته اسیرش گرفت و بند نهاد دوهفته رفت که از وی خبر نیآمد بیش. سعدی (خواتیم). یا مسافر که درین بادیه سرگردان شد دیگر از وی خبر و نام و نشان می آید. سعدی (بدایع)
اطلاع آمدن. از مطلبی آگهی بدست آمدن. مطلع شدن: بعاقبت خبر آمد که مرد ظالم مرد بسیم سوختگان زرنگار کرده سرای. سعدی. مه دو هفته اسیرش گرفت و بند نهاد دوهفته رفت که از وی خبر نیآمد بیش. سعدی (خواتیم). یا مسافر که درین بادیه سرگردان شد دیگر از وی خبر و نام و نشان می آید. سعدی (بدایع)
فرودآمدن. پایین آمدن. (ناظم الاطباء) : چو دیدش درآمدز گلرنگ زیر هم از پشت شبرنگ شاه دلیر. فردوسی. قضا را همائی بیامد و بانگ میداشت و برابر تخت پاره ای دورتر به زیر آمد و به زمین نشست. (نوروزنامه). بحکم فرمان آنجا شدند و کوتوال به زیر آمده قلعه به ایشان سپرد. (تاریخ طبرستان) ، مغلوب شدن. باختن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : هر آنکس که از مشت آید به زیر چو نخجیر از چنگ درنده شیر. فردوسی. دل با غم تو گر بچخد زیر آید زیرا چو تو دلبری بکف دیر آید. ؟ (از سندبادنامه ص 178). - به زیر آمدن، فرودآمدن. پایین آمدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به معنی اول زیر آمدن شود. - ، شکست خوردن. مغلوب شدن
فرودآمدن. پایین آمدن. (ناظم الاطباء) : چو دیدش درآمدز گلرنگ زیر هم از پشت شبرنگ شاه دلیر. فردوسی. قضا را همائی بیامد و بانگ میداشت و برابر تخت پاره ای دورتر به زیر آمد و به زمین نشست. (نوروزنامه). بحکم فرمان آنجا شدند و کوتوال به زیر آمده قلعه به ایشان سپرد. (تاریخ طبرستان) ، مغلوب شدن. باختن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : هر آنکس که از مشت آید به زیر چو نخجیر از چنگ درنده شیر. فردوسی. دل با غم تو گر بچخد زیر آید زیرا چو تو دلبری بکف دیر آید. ؟ (از سندبادنامه ص 178). - به زیر آمدن، فرودآمدن. پایین آمدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به معنی اول زیر آمدن شود. - ، شکست خوردن. مغلوب شدن